آنهایی که خوابهای آشفته میبینند، مثل بیداری آنهاست.
کسانی که اهل تحقیق و پژوهش نیستند، آدمهای عادی هستند؛ پنج شش نفر وقتی یک جا مینشینند، اول که وارد میشوند در یک موضوع سخن میگویند، یک ساعت که نشستند و ختم جلسه اعلام شده و دارند میروند درباره چیزهایی بحث کردند که هیچ رابطهای بین آن حرفهای آخر اینها با حرفهای اول اینها نیست؛ براساس تداعی معانی، تداعی الفاظ، تداعی اذهان است، پراکندهگویی عصاره کار جلسه آنهاست؛ اینها را «اضغاث احلام» میگویند.
شما ببینید این باغهایی که علف هرز زیاد دارد، وجین می خواهد ... اگر باغبانی نداشته باشد تا علف هرز را وجین کند، وقتی یک دسته سبزی از آن باغ بگیرید، شما این دسته سبزی را که مثلاً یک کیلو وزن آن است دهها بار باید بگردی تا یک برگ قابل خوردن پیدا کنی.
در میان علف های هرز، یا همه اش هرز است یا اگر هم سبزی خوراکی پیدا شود بسیار کم است، اینها را میگویند دستهای! اینها را میگویند «اضغاث»؛ اگر اینها در بیداری باشد که «اضغاث یقظه» است، اگر در خواب باشد که «اضغاث احلام» است.
خوابهای آشفته مثل بیداری است، چون انسان همانطوری که در بیداری پراکنده زندگی میکند، خواب آنها هم همینطور است.
مگر خواب خوب نصیب هر کسی میشود؟!
هر کسی هر حرفی میزند باید توقع داشته باشد رؤیای صالحه یا رؤیای صادقه نصیبش شود؟
کسی که با قصه زندگی میکند، خواب تحقیقی نصیبش نمیشود؛ کسی که با بنای عقلا و فهم عرف زندگی میکند، رؤیاهای عقلی نصیبش نمیشود.
بالأخره رؤیا محصول «یقظه» است.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 113
کلمات کلیدی:
درست است که در سوره «احزاب» فرمود: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(1)، امّا در سوره مبارکه «ممتحنه» به ما فرمود ابراهیم(سلام الله علیه) اُسوه شماست ...
«قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(2)؛ همانطوری که ابراهیم(سلام الله علیه) و مؤمنان به آن حضرت از بیگانهها تبرّی جستند، شما هم به ابراهیم و پیروانش تأسّی کنید و از بیگانهها تبرّی بجویید ...
دین به ما گفته کاری که ابراهیم نسبت به نمرود کرد، شما هم در زمانتان نسبت به نمرودهای زمان همین کار را کنید.
امروز ایران هم همین کار را میکند، حوزه هم همین کار را میکند، دانشگاه هم همین کار را میکند، ملت همین کار را میکنند و از بیانیه سست و باطل و بیمحتوای پارلمان اروپا(3) هم تبرّی میجویند، چون دین به ما فرموده اسوه شما ابراهیم خلیل است ...
اینها برای ما اسوه هستند؛ اینکه قصّه و تاریخ نیست که زمانشان گذشته باشد، اگر قصّه و تاریخ بود که نمیفرمود شما باید «ائتساء» یعنی اقتدا داشته باشید.
شما در مسائل سیاسی باید «ائتساء»، تأسّی و «قُدوه» داشته باشید؛ قُدوه شما ابراهیم است، اسماعیل است، اسحاق است و انبیا هستند.
اینکه فرمود تأسّی کنید، یعنی همین؛ ما در نماز، امام جماعتی داریم که به او اقتدا میکنیم؛ در مسائل سیاسی، اعتقادی، علمی و اخلاقی، امام جماعتی داریم که انبیا هستند، اولیا هستند و ائمه(علیهم السلام) هستند که فرمود اسوه شما اینها هستند.
نگویید سخت است؛ خیلیها به حضرت ابراهیم هم تأسی کردند، «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ»، اینطور نیست که حالا ما بگوییم شما به حضرت ابراهیم تأسی کنید و بگویید که خیلی مشکل است کسی مثل حضرت ابراهیم زندگی کند.
البته آن مقام والا را که از ما نخواستند، اما خیلیها بودند که همراه حضرت ابراهیم بودند که فرمود آنها هم اسوه شما هستند.
پی نوشت ها:
1- سوره احزاب، آیه21
2- سوره ممتحنه، آیه 4
3- اشاره استاد به بیانیه ضدایرانی پارلمان اروپا در ایام عید نوروز سال 1393 است که در آن، انتخابات ریاست جمهوری کشورمان، موضوع هستهای و برخی موارد دیگر را زیر سوال بردند؛ متن کامل بیانیه
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 111
لینک در کانال تلگرامی کشکول حکمت
کلمات کلیدی:
آن چیزی که جامعه را میسازد علمِ کامل نیست، اخلاق کامل است؛ لذا فرمود «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»
برخورد، اخلاق، گذشت، تحمُّل، صبر و این گونه از موارد است که میتواند جامعه را بسازد، وگرنه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده اصول دین، فروع دین، فقه، حقوق، همه را تکمیل کرد، اما نفرمود «بعثت لاتمّم العلوم و الفقه و المعارف و کذا»، فرمود: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛ آن چیزی که جامعه را میسازد اخلاق است ...
آن چیزی که جامعه را میسازد و به کمال میرساند اخلاق است؛ وگرنه علوم فراوان که مشکل جامعه را حل نمیکند.
اگر شما علامه طباطبایی بشوید، ناچارید در حوزه بنشینید و درس بگویید و کتاب بنویسید، دیگر به درد جامعه نمیخورید.
مگر جامعه از علامه طباطبایی استفاده میکرد؟ مگر با دو واسطه، سه واسطه یا ده واسطه؛ یعنی شاگردان علامه این معارف را رقیق کنند و در دسترس مردم قرار دهند تا مردم از برکات المیزان استفاده کنند.
آن چیزی که مستقیماً جامعه را میسازد اخلاق است، وگرنه حضرت برای تتمیم مسائل فقهی هم آمده، اخلاقی هم آمده، فلسفی هم آمده، تفسیری هم آمده و نفرمود «بعثت لاتمّم مطالب العلوم، معارف العلوم» و مانند آن ...
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 111
کلمات کلیدی:
حِلم و بردباری هم از برجستهترین مَلَکات نفسانی است؛ در قرآن کریم حِلم را ذات اقدس الهی مکرّر به خودش اِسناد داد(1)
امّا وصف حِلم را ... ذات اقدس الهی برای هیچ پیامبری ثابت نکرد، مگر برای وجود مبارک حضرت ابراهیم(علیه السلام) و فرزند او؛ ابراهیم(علیه السلام) را فرمود «لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»(2) ...
حِلم از آن کلمات برجسته عربی است که معادل فارسی ندارد؛ ما در فارسی اگر بخواهیم حِلم را معنا کنیم، ناچاریم دو کلمه را کنار هم بگذاریم تا حلم را تفسیر کنیم.
ما میگوییم این شخصِ بردبار؛ این بردبار که بسیط نیست، مرکب است؛ یعنی این بار را میبرد.
اگر برای کسی حادثهای پیش بیاید، سخن سنگینی به او گفته شود و سانحه تلخی برای او رُخ بدهد، انسانِ حلیم به خوبی آن را تحمل میکند که ما در فارسی میگوییم او آدم بردباری است؛ یعنی این بار سنگین را میبرد ... ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل می کنند که کسی آمده حضور وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) و عرض کرد که «آیا ممکن است خدای سبحان کُره زمین را در پوست تخم مرغ جا دهد به طوری که نه زمین کوچکتر شود و نه پوست تخممرغ بزرگتر؟»
کسی که بسیط است، سادهلوح است و چنین سؤالی میکند، حضرت باید یک جواب درخوری به او عطا کند که «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»(1)
حضرت طبق همین روایتی که بارها ملاحظه فرمودید، فرمود: «فَانْظُرْ أَمَامَکَ وَ فَوْقَک»(2)؛ چشمت را باز کن آسمان را ببین، زمین را ببین، اطرافت را ببین!
عرض کرد «دیدم»، فرمود «خدا بزرگتر از زمین را که آسمان است در کوچکتر از تخممرغ که چشم توست جا داد و شما همه اینها را دیدی.»
این روایت را وقتی یک سخنران و یک منبری میگوید هم خودش صلوات میفرستد و هم مردم صلوات میفرستند.
یک محقّق دیگری آمده خدمت همین امام صادق(سلام الله علیه) طبق نقل مرحوم صدوق و عرض کرد که «آیا خدا میتواند زمین را در پوست تخممرغ جا دهد که نه زمین کوچکتر شود و نه پوست تخممرغ؟»
وجود مبارک حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُنْسَبُ إِلَی الْعَجْز»؛ خدا قدرتش نامتناهی است، اما «وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لَا یَکُونُ»(3)
«وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(4)؛ فرمود که خدا بر هر شیئی قدیر است ... اینکه تو سؤال کردی محال است، وقتی محال بود شیء نیست و وقتی شیء نبود مشمول «وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» نیست.
مثل اینکه سؤال بکنید آیا خدا میتواند دو دوتا را پنجتا کند یا نه؟ این جواب امام صادق با آن جواب امام صادق هر دو از خاندان وحی صادر شده، اما با مردم بودن به سبک فکر مردم حرف زدن است.
ما یک محال عادی داریم و یک محال عقلی داریم، معجزه با محال عادی کار دارد؛ یعنی آنچه عادتاً نشدنی است او شدنی میکند؛ یک چوب شود اژدها عادتاً شدنی نیست؛ ولی عقلاً شدنی است ...
حضرت فرمود خدای سبحان «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُنْسَبُ إِلَی الْعَجْز»، اما «وَ الَّذِی سَأَلْتَنِی لَا یَکُونُ» ... شما اگر سؤال کردید که آیا میتواند خدا دو دوتا را پنجتا کند میگوییم دو دوتا پنجتا «لاشیء» است، نه شیء!
بنابراین بین محال عادی که وقوعش ممکن است، منتها مأنوس نیست و عادت بر خلاف آن هست با محال عقلی خیلی فرق است؛ همه معجزات، ترک محال عادی است و بر خلاف عادت است، نه بر خلاف عقل.
پی نوشت ها:
1- المحاسن(برقی)، ج1، ص195
2- التوحید(صدوق)، ص123
3- التوحید(صدوق)، ص130
4- سوره بقره، آیه284
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 88 الی 101
کلمات کلیدی:
این را هیچ فقیهی نهی نکرده که آدم منجّم و ریاضیدان باشد، از خسوف و کسوف و از طلوع و غروب و اوقات «لیل» و «نهار» و اینها باخبر باشد، اینها بخشهای علمی و ریاضی فنّ نجوم است که اینها کلاً از بحث حرمت نجوم مستثناست ... یعنی قواعد نجومی و مسئله ریاضی است که چیزی است و احکام نجوم چیز دیگر است.
احکام نجوم مربوط به طالع «سعد» و «نحس» است که اگر فلان ستاره در فلان شرایط باشد «سعد» است و در فلان ستاره باشد «نحس» است؛ چه کسی میمیرد؟ چه کسی به دنیا میآید؟ زندگی چیست؟ گرانی چیست؟ ارزانی چیست؟ سقوط چیست؟ ثبوت چیست؟ هبوط چیست؟ اینها را از حالات کواکب به دست میآوردند که این دو قسمت دارد.
اولاً کار بسیار مشکلی است که آدم از اینها بفهمد، ثانیاً نمیتوانیم ما نفی کنیم، برای اینکه نه ما نسبت به اینها بیارتباطیم و نه آنها از ما.
هم کارِ ما در نظام اثر دارد که فرمود اگر فلان گناه را کردید یا فلان معصیت را کردید، فلان زلزله یا طوفان میآید، پس هیچ نمیشود انکار کرد که چگونه حالا گناه ملّتی باعث زلزله و طوفان است.
ما، یعنی جامعه بشری این هفت میلیاردی که روی کره زمین زندگی میکنیم، یک تافته جدابافته از نظام آفرینش نیستیم؛ حوادث روزگار در ما اثر میگذارد، فصول چهارگانه در ما اثر میگذارد، کار ما در حوادث اثر میگذارد، ما جزء این عالم هستیم و این حوادث عالم هم جزء این عالم است، اطاعت ما (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ)(1) و کذا و کذا برکات آنها نازل میشود.
این چنین نیست که کارهای ما در کفر و ایمان، نسبت به نزول و عدم نزول برکات بیاثر باشد، هرگز اینطور نیست؛ گناهان ما اثر دارد، حوادث روزگار در طیّ کار ما اثر دارد، هرگز نمیشود اینها را انکار کرد و قرآن هم بخشی از اینها را تأیید کرده است.
منتها تشخیص اینکه فلان ستاره اگر در فلان وقت بود فلان کار بد است یا فلان کار خوب است، این کار آسانی نیست.
صاحب شریعت فرمود اگر قمر در برج عقرب بود عقد نکاح روا نیست، مسافرت روا نیست؛ اما «سِیرُوا عَلَی اسْمِ اللَّهِ»(2) همان روز هم میتوانید با صدقه و با توکل به خدا بروید؛ ولی اگر این کار را کردید ممکن است آسیب ببینید، این را صاحب شریعت باخبر است و گفته است و آدم اطمینان پیدا میکند؛ اما از قول دیگری بخواهد اطمینان پیدا کند بسیار سخت است، این هم یک مطلب.
آنکه مشکل فقهی و کلامی دارد این است که کسی در خیال او این باشد که فلان کوکب اگر در فلان برج بود آن اثر دارد؛ بله، این با توحید سازگار نیست، چون همه اینها مخلوق ذات اقدس الهی هستند و ربّ کل دارد اداره میکند، اما اگر بگویند این علامت است به تعبیر سید مرتضی و فقهای ما که از این علامت ما پی میبریم به «سعد» و «نحس»، بله این عیب ندارد؛ قمر در عقرب بودن همینطور است، در فلان وقت مسافرت کردن یا ازدواج کردن یا عقد کردن این اثر را دارد؛ «نحس» و «سعد» را انسان با این کشف کند که ذات اقدس الهی اینها را علامت قرار داد، این هم محذوری ندارد...
بحث ریاضی کاملاً جداست بحث خسوف و کسوف و اول ماه و اوقات لیل و نهار و شب و نصف شب و چه وقت نماز قضا میشود، اینها کار ریاضی است؛ اما احکام نجوم که مربوط به «سعد» و «نحس» است، راه علمی آن بسیار پیچیده است، چون راه ریاضی ندارد و بخشی به حدس و گمان برمیگردد.
اگر صاحب شریعت بفرماید فلان کار «نحس» است «سمعاً و طاعةً»؛ نظیر قمر در عقرب و مانند آن و [اگر] دیگری بگوید، در حد احتمال است ... ما که نمیگوییم ـ معاذ الله ـ قمر در عقرب این اثر را دارد، میگوییم این علامت است که خدای سبحان فلان کار را خواهد کرد؛ مثلاً فلان روز «نحس» است و فلان روز «سعد» است...
پس اینها هم در حدّ احتمال است، یک؛ اگر هم ثابت شود در حدّ علامت است نه علت، دو.
پی نوشت ها:
1- سوره اعراف، آیه96
2- نهج البلاغه، خطبه79
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 83 الی 94
مطلب مرتبط قبلی:
زنجیرِ آداب و عادات باطل/4- نحوست ایام/3- صدقه برای دفع نحوست به چه معناست؟
کلمات کلیدی:
173
فرمود من بشر را آزاد گذاشتم، این آزادی راه کمال اوست، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»(1) هیچ کس در دین مجبور نیست؛ یعنی تکویناً آزاد است، چون هر راهی را که انتخاب کند به اختیار خودش باشد و کمال او هم در همین است.
اما این ـ معاذ الله ـ به معنای اباحهگری نیست که هر کسی هر حرفی خواست بزند و هر کاری خواست انجام دهد که این به عنوان آزادی بیان یا آزادی قلم باشد، وگرنه «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ»(2) بگیر و ببند الهی برای چیست؟
همین خدایی که میفرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، میگوید بگیرید و ببندید و بزنید!
پس این «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» یعنی بشر را من آزاد خلق کردم یا به طرف حق یا به طرف باطل؛ هیچ جبری نیست، انسان مجبور است که آزاد باشد، این از بهترین نعمتهای الهی است.
فرمود آزادیِ او در اختیار او نیست، ما او را مجبور کردیم که آزاد باشد، ما او را اینطور خلق کردیم. هیچ کس نمیتواند جلوی آزادی خود را بگیرد؛ یعنی یک کار بدون اراده انجام دهد.
همانطوری که دو دوتا پنجتا مستحیل است، اگر کسی بخواهد کارِ بیاراده انجام دهد مقدورش نیست ...
انسان «خُلِقَ مُختارا»؛ این اختیار کمالی است که ذات اقدس الهی به او داد؛ فرمود در مسئله خلقت ما شما را آزاد آفریدیم، قبول یا نکول هر راهی را که انتخاب کنید، آزادانه انتخاب کردید.
ولی ما هدایتتان میکنیم، راهنمایی میکنیم که راه بهشت حق است، راه انبیا حق است، راه اولیا حق است، دنیا در آن هست، آخرت در آن هست، حسنات در دنیا هست، حسنات در آخرت هست.
اگر کسی با قیام حجّت عقلی و نقلی بیراهه رفت، آنگاه این بگیر و ببند الهی شروع میشود «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ»
این «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» ـ معاذ الله ـ که نمیخواهد اباحهگری را ترویج کند؛ این میخواهد بگوید در ساختار خلقت، بشر تکویناً آزاد است، اما تشریعاً راه آن مشخص است که الاّ و لابد باید راه انبیاء را برود.
اگر ـ معاذ الله ـ «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» معنای آن این بود که انسان رهاست، این بگیر و ببند برای چیست؟
بنابراین فرمود ما راهها را مشخص کردیم و انسان هر راهی را بخواهد برود مختار است؛ ولی الاّ و لابد باید راه خوب را انتخاب کند.
پی نوشت ها:
1- سوره بقره، آیه256
2- سوره حاقه، آیات30 و31
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 22 الی 40
مطلب مرتبط قبلی:
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّین، اباحه گری را تجویز نمی کند.
کلمات کلیدی:
در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است کسی دنیا را مذمّت کرده، فرمود «أَیُّهَا الذَّامُ لِلدُّنْیَا»(1) ای کسی که داری دنیا را مذمّت میکنی! چه عالَمی زیباتر از دنیا؟! چه عالمی راستگوتر از دنیا؟! کجای آن بد است؟
او اگر چهارتا جمال را به شما نشان داد، بیمارستان و گورستان را هم به شما نشان داد، او که کار بدی نکرده است؛ این «مَتْجر» اولیای خداست، هر کس به هر جایی که رسید در همین دنیا رسید؛ ذرّهای خلاف و دروغ و فتنه در دنیا نیست.
بله، او اگر پارک را نشان دهد و گورستان را نشان ندهد و اتاق سالمندان را به شما نشان ندهد، میگویید او فریبکار است؛ لذا فرمود «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»(2)، او شما را فریب نداد، او راستگوترین راستگوهای این نشئه است، شما فریب خوردید.
اگر او غدّههای سرطانی را به شما نشان نداده بود، بیماریهای «صعبالعلاج» را به شما نشان نداده بود، میگفتید فریبکاری کرده، اما دارد همه را به شما نشان میدهد.
اینطور نیست که فقط مدرسه و پارک را نشان دهد و بیمارستان و گورستان را نشان ندهد؛ همه را به شما نشان داد فرمود: «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ» این «مَتْجر» اولیاست.
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، حکمت131
2. نهج البلاغه، خطبه223
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 21 الی 34
کلمات کلیدی:
شما مستحضرید همه نعمتها را ذات اقدس الهی برای بشر فراهم کرده است، فرمود همه بشر عائله من هستند و من باید روزی همه را تأمین کنم و تأمین هم کرده است «ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها»(1) که با «عَلَی» تعبیر کرده.
فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند، چه رسد به فقرای شرق یا غرب، من روزی همه را تأمین میکنم؛ اما میبینید قسمت مهمّ درآمد روی کُره زمین به وسیله همین مستکبران صَرف هزینه جنگ است.
همین آمریکا، همین اسرائیل، همین مستکبران پنج به علاوه یک و دو و سه و چهار و پنج و همین ها!
شما بودجههای نظامی اینها را نگاه کنید، میبینید اکثر بودجه کُره زمین صرف آدمکشی است؛ این کارخانههای اسلحه آدمکشی سه شیفته دارند کار میکنند.
اگر مردم عاقل باشند، این [وضع] دنیای ویران و خراب میشود؟ ...
اگر عاقل باشند ... «أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»(2) این خراب میشود، اما «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ»(3) احیا میشود، علوم احیا میشود، معارف احیا میشود، داروها کشف میشود، بیماریها کشف میشود، درمان ها کشف می شود، احسان و صدقه و عاطفه یکی پس از دیگری شکوفا میشود؛ این صد منزل یا هزار منزلی که از خاک تا «لقاءالله» هست آنها روشن میشود، اسرار الهی روشن میشود، آیات آفاقی روشن میشود.
اگر مردم عاقل باشند دنیای حقیقی آباد میشود و این دنیایی که «لَهْوٌ وَ لَعِبٌ»(4) -که اکثری بودجه آن صَرف آدمکشی است- این البته ویران میشود.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 21 الی 34
پی نوشت ها:
1- سوره هود، آیه6
2- سوره حدید، آیه20
3- سوره فصلت، آیه53
4- سوره عنکبوت، آیه64
کلمات کلیدی:
این رساله «التعجّب» که برای کنزالفوائد کراجکی است که بارها این رساله را شنیدید، این رساله اسم آن «التعجّب» یا «عجب» است ...
رساله آن بزرگوار، چون «عجبٌ، عجبٌ» است اصلاً رساله اسمش «عجب» است یا رساله اسمش «التعجّب» است؛ این رساله هیچ نام دیگری ندارد مگر «رسالة التعجّب» یا «رسالة العجب» چون همه این تیترها و فصلهایش این است که «عجبٌ، عجبٌ».
میگوید یک وقت بانویی که دومی ندارد، این در همین مدینه ـ این بانو دیگر در بانو بودن دومی ندارد ـ شبها و روزها آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را یاری کنید، جواب ندادند.
در همین مدینه طولی نکشید زنی بلند شد آمد گفت بیایید علیبنابیطالب را بکُشید، هزارها نفر جواب دادند! «التعجّب!» این است.
استدلال ذات اقدس الهی این است که «لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ» ...
رهبران الهی که بودند، در دسترس هم که بودند، خودشان را هم که معرفی کردند، شما حرف آن بانو را گوش ندادید، اما حرف این زن را گوش دادید؛ همیشه اینطور است! «قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ»، این احتجاج در جهنم است ...
مشابه همان استدلالی که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به کسی که مستشار دیوان عالی اموی بود، فرمود شماها درِ خانه ما را بستید، اگر شماها نبودید که در خانه ما بسته نمیشد.(1)
... بنابراین اینچنین نیست که اگر کسی مستضعف شد جهنم نرود یا عذابش کمتر باشد.
حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) فرمود شما که مثل یک مُشت ملخ جمع شدید، آخر بگویید من چه کسی هستم! من که خودم را معرفی کردم. در تمام روی کره زمین فرزند دختر پیغمبر غیر از من نیست؛ مثل یک مُشت ملخ جمع شدید برای کشتن من برای چیست؟!؛ گفتند: «بُغضاً لأبیک»(2)
این مستضعف مثل آن مستکبر عذابش دو برابر است، چون فرمود «لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ».
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 21 الی 34
پی نوشت ها:
1- الکافی(ط ـ اسلامی)، ج5 ، ص106؛ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) لَوْ لَا أَنَّ بَنِی أُمَیَّةَ وَجَدُوا مَنْ یَکْتُبُ لَهُمْ وَ یَجْبِی لَهُمُ الْفَیْءَ وَ یُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ یَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا...».
2- ینابیع المودة، ج3 ، ص80.
کلمات کلیدی: