پرسش: آیا ارتزاق حوزهها از خمس، با اصل نفی خشیّت در تبلیغ(الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ) تعارض ندارد؟
پاسخ: فرمود خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ
در سوره مبارکه «توبه» به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها وقتی مالشان را ندادند ناپاکاند ... فرمود اینها ناپاکاند باید وجوه را بدهند تا پاک بشوند.
اگر کسی روحانی است اگر هم گرفته برای تطهیر مردم است و اگر کسی معتقد نباشد که خُب، راه دیگری دارد؛ ولی اگر معتقد بود به خدا و قیامت باید بداند که اگر وجوه شرعیه خود را نداد ناپاک است.
و اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ تبلیغش تبلیغ الهی نبود یا وجوه را گرفت در غیر راه صرف کرد، بله این اشکال وارد است وگرنه این حقّ خودش را میگیرد نه حقّ دیگری را!
خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ یعنی «صدقة مطهّرة» قبلاً اینها آلودهاند، آنکه ـ معاذ الله ـ باور نکرده گرفتار وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ میشود.
آنکه باور کرده میگوید برای اینکه من از رجس و رجز بپرهیزم که خدا امر کرد فرمود وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ، من باید بپرهیزم، با حوزهها رابطه صمیمی برقرار میکنم.
آن وقت اینها در کنار سفره خدا نشستند نه در کنار سفره مردم!
ما که دیگر بیش از یک قانون نداریم، این قانون به ما میگوید خدای سبحان حقوقی را مشخص کرده است، مردم احکامشان را باید از حوزهها یاد بگیرند، علومشان را باید از حوزهها یاد بگیرند، یک عدّه باید بیایند حوزه و معارف الهی را یاد بگیرند لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ
اگر اینچنین است هم مردم وظیفهشان را انجام میدهند، هم حوزویان وظیفهشان را انجام میدهند، منتها اگر کسی به مسائل الهی آشنا باشد با آزادی دارد زندگی میکند ...
خدای سبحان میداند در موقع حسابرسی چه کسی تبلیغش الهی بود چه کسی تبلیغش الهی نبود.
در خود روایاتِ نماز جماعت ملاحظه فرمودید؛ آنجا دارد اگر کسی بین خود و خدای خودش گناهی دارد که جزء مطالبه الهی است هنوز آن گناه را برطرف نکرده جلو نایستد!؛ خُب این هم هست، لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ هم هست.
از این طرف به واعظ غیر متّعظ دستور میدهد، از این طرف به امام جماعت غیر عادل دستور میدهد، همه اینها را گفته، از آن طرف به مردم هم گفته حقوق مسلّم حوزویان را باید بپردازید.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 39 الی 44/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/9
کلمات کلیدی:
وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انبیاء(علیهم السلام) عموماً اینطورند که در تبلیغ رسالت از هیچ کسی خشیتی ندارند(الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ) ...
خشیت آن تأثّر قلبی است که بداند این شخص یا این شیء منشأ اثر است.
از مار و عقرب خوف دارند، نه خشیت!
آنکه مؤثر حقیقی است خدای سبحان است.
فرمود مبلّغان الهی فقط از خدا خشیت دارند و از احدی خشیت ندارند ...
نکته اساسی این است که آیا انبیاء اصلاً خشیت ندارند یا در کارهای تبلیغی خشیت ندارند؟ چون در اینجا اینها را در تبلیغ دارای خشیت توحیدی معرفی کرده است.
پاسخش این است که کارهای انبیاء -چه قولشان، چه فعلشان، چه تقریرشان- حجّت است، میشود تبلیغ ...
کارهای اینها حجّت است؛ یا حجّت بر وجوب است یا حجّت بر جواز است؛ سهو و نسیان که ندارند، خطا و خطیئه که ندارند، میشود حجت الهی...
بنابراین نمیشود گفت اینها مثل مبلّغان عادیاند که کارهای فراوانی دارند تبلیغ هم دارند، اینها در تبلیغ خشیت ندارند، خیر!
اینها در هیچ کار از غیر خدا خشیت ندارند، برای اینکه جمیع کارهایشان تبلیغی است.
بر اساس إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، همه شؤون اینها تبلیغ الهی است میشود حجت خدا ...
پرسش: در آیات دیگر به انبیاء خوف نسبت داده میشود مثلاً درباره حضرت موسی فرمود: خَائِفاً یَتَرقَّب
پاسخ: خوف است؛ خوف چیز خوبی است نه خشیت!
آدم وقتی مار و عقرب را میبیند باید کنار برود، اتومبیل به سرعت میآید باید کنار برود، سیل و آتش است باید خوف داشته باشد.
خوف، ترتیب اثر عملی است اما خشیت، تأثّر قلبی است یعنی غیر او را مؤثّر بداند.
آتش که مؤثر نیست، آب که مؤثر نیست، سیل که مؤثر نیست، آنکه «بیده الإحیاء و الإماته» که «هو الله» است او مؤثر است.
خوف، ترتیب اثر عملی است که هر عاقلی باید این کار را انجام بدهد.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 39 الی 44/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/9
کلمات کلیدی:
این درِ خانه اهل بیت را بستند، الآن ما باید کاری بکنیم که این در باز بشود؛ فضای کشورهای اسلامی به لطف الهی اینطور است.
سخنان سودمند رهبر بزرگوارمان را هم دیروز شنیدیم؛ بسیاری از کشورهای اسلامی و علمایشان آمدند که قبلاً حاضر نبودند با ایران گفتگو داشته باشند.
الآن به برکت خونهای پاک شهدا، کشورهای اسلامی درهایشان به روی ایران باز شد، ایران درش به روی آنها باز شد، صدها دانشمند آمدند.
الآن بهترین فرصت است که ماها حرف مراجعمان را، حرف بزرگانمان را ارائه کنیم که ما بحثهای کلامیمان سر جایش محفوظ است.
ما از صدر تا ساقه، حرفهای اینها را نقل میکنیم و کاملاً آزادانه رد میکنیم؛ آن زمخشری که مقدّم بر اینهاست حرفش را رد میکنیم، فخررازی که میانی است حرفش را رد میکنیم، آلوسی که متأخّر است حرف او را رد میکنیم.
آنها هم خُب اشکالاتی دارند حرفشان را بگویند اما نه ـ خدای ناکرده ـ آنها اجازه بدهند که در آنها سَلَفی پیدا بشود، تکفیری پیدا بشود، وهابی پیدا بشود، نه ما هم اجازه بدهیم کسی ـ خدای ناکرده ـ تندروی بکند.
بحثهای کلامی میتواند خاورمیانه بیدار را بیدارتر بکند وگرنه آن خواسته بیگانه است که او نه به اسلام علاقهمند است، نه به تشیّع علاقهمند است، نه به تسنّن علاقهمند است.
شما شهدای کردستان را ببینید کم نیست، شهدای سیستان و بلوچستان را ببینید کم نیست.
این اسلام، این قرآن و عترت توانست بالأخره بین شیعه و سنی در داخل، در خارج وحدتی ایجاد بکند.
این وحدت را ما نه تنها موظفیم در داخلمان حفظ بکنیم -که به لطف الهی محفوظ است- در این کشورهایی که الآن به بیداری اسلامی دست یافتند هم باید حفظ بکنیم.
اما بحثهای کلامی سر جایش محفوظ است، ما با احترام نام اینها را میبریم، با احترام اشکالات اینها را نقل میکنیم، با احترام هم اشکالات اینها را نقد میکنیم، آنها هم اگر حرفی دارند بگویند.
غَرَض آن است که این کاری که سَلَفی و وهّابی و تکفیری?ها راه انداختند این نه تنها به سود هیچ کس نیست بلکه به ضرر قطعی اسلام است.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 37 الی 39/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/8
کلمات کلیدی:
بارها به عرضتان رسید اتلاف عمر حقیقت شرعیه ندارد.
این تعطیلیِ بیجا یعنی اتلاف عمر!
آدم در روز میلاد حضرت چهارتا مطلب علمی درباره اینها نفهمد خُب خسارت است.
خسارت که دیگر حقیقت شرعیه نمیخواهد، حقیقت متشرّعه نمیخواهد.
اتلاف عمر هم که حقیقت شرعیه نمیخواهد، حقیقت متشرّعه نمیخواهد.
تعطیلی هم معنایش همین است که انسان این مسائلی که مطرح میشود بین خود و خدای خود مطالعه و تحقیق کند؛ الآن که وسیله تحقیق اینترنتی فراوان است ...
آن فراغتِ مستوعب* را نداریم.
پی نوشت:
*- به معنی «فراگیر»
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 37 الی 39/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/8
کلمات کلیدی:
این مسأله صبر، غیر از سکوت است؛ این صبر مثل نماز جزء واجبات ماست.
ما در نظامی زندگی میکنیم(یعنی نظام دنیا) که مدبّر خداست، مدیرعامل خداست، مُجری خداست، او دارد امور را میگرداند.
ما که نمیدانیم چه چیزی مصلحت است چه چیزی مصلحت نیست؛ گاهی ابتلاء به ثروت است، گاهی ابتلاء به فقر است، گاهی ابتلاء به سلامت است، گاهی ابتلاء به مرض است؛ این حالاتِ گوناگونِ رفت و آمد است.
چیزی چند صباحی که برای ما ناخوشایند بود ما نباید فوراً جزع بکنیم، برای اینکه او دارد ما را اداره میکند و در هر زمان و زمینی هم یک آزمون خاصی است.
لذا فرمود وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ که حتی صبر را بر صلاة مقدّم داشتند.
«صبرٌ عند المصیبة و صبرٌ علی الطاعة و صبرٌ عن المعصیة»
فرمود صبر، فضیلتی است که بر همه واجب است؛ فوراً پرخاش کردن، فوراً اعتراض کردن، فوراً رنجیدن یا به قضا و قدر بد گفتن یا ـ خدای ناکرده ـ بیراهه رفتن، اینچنین صحیح نیست.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 33 الی 35/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/4
کلمات کلیدی:
این «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» ناظر به آزاد بودن انسان است؛ اینطور نیست که این اباحهگری را ـ معاذ الله ـ تجویز کرده باشد.
خُب اگر انسان بخواهد دین را بپذیرد یا نپذیرد که ـ معاذ الله ـ میشود اباحهگری؛ پس آن «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ»، آن بگیر و ببندها برای چیست؟ این با «لاَ إِکْرَاهَ» سازگار نیست، با «قُلِ الْحَقُّ» سازگار نیست، با «إِنَّا هَدَیْنَاهُ» سازگار نیست.
آنجا ناظر به جریان تکوین است؛ انسان، آزادانه یا بهشتی است یا دوزخی و این حریّت انسان را تأکید میکند.
بعد فرمود انبیا را فرستادیم به شما بگویند، عقل دادیم، فطرت دادیم، ائمه مأموریت پیدا کردند جانشین پیامبر(علیهم السلام) باشند، اینها به شما بگویند.
اگر با داشتن همه این حجج الهی بیراهه رفتید آن وقت بگیر و ببند شروع میشود «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ».
این «خذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ» با «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّین» کاملاً هماهنگ است.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 33 الی 35/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/4
کلمات کلیدی:
اصرار قرآن به همسران پیامبر به صورت صریح که شما این کار را نکنید، معلوم میشود فتنهای در پیش است.
خُب آدم به افراد عادی به طور عام سخنرانی میکند، نصیحت میکند، اما حالا بیایید یک شخصیت ممتاز مملکت را برای او حالا اعلامیه صادر کند، نامه صادر کند که شما این کار را نکنید!
این معلوم میشود فتنهای در کار است.
فرمود همسران پیامبر! شما در مسائل سیاسی خودتان را به میدان نکشانید، در خانههایتان بنشینید!
خُب این ناظر به جنگ جمل است؛ این معلوم میشود چنین فتنهای در کار بود، چنین خطری در پیش بود، قرآن کریم پیشبینی کرد فرمود در خانههایتان بنشینید! مبادا بیرون بیایید! مبادا فتنه کنید!
فرمود وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ، در خانههایتان باشید!
در خانههایتان باشید یعنی رفت و آمد نکنید؟ یعنی در مسجدها نروید؟ اینکه نبود؛ یعنی در مسائل سیاسی وقتی که شما را خواستند به جنگ جمل بکشانند مواظب باشید! عدهای دارند بازی میکنند.
وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی؛ آنها زنها را میآوردند در صحنههای کارزار تا از آنها بهره سوء ببرند، مبادا مثل جاهلیت، مثل قبل از اسلام بیایید میدان!
خُب اینطور تعبیر معلوم میشود قضیهای در کار است وگرنه به طور عادی آیه نازل بشود که شما در خانههایتان باشید یعنی چه؟ یعنی حشر و نشر نداشته باشید؟ با فامیلهایتان صِله رحم نداشته باشید؟ اینکه نیست.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 28 الی 34/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395.3.3
کلمات کلیدی:
اگر کسی جوان بود و دنبال ازدواج بود این شرارت و معصیت نیست
در فضای علوم تجربی این را ملاحظه فرمودید اینها دو مشکل جدّی دارند: یکی در معرفتشناسی گرفتار حس و تجربهاند، یکی در کارآمدی و کارآیی همان حس و تجربه را به عمل مینشانند، گرفتار تجربهاند.
پس اینها علماً در محدوده حس و تجربه، عملاً در محدوده حس و تجربه به سر میبرند، آن وقت مطالب تجریدی برای اینها نوبر است، به زحمت میفهمند و به زحمت باور میکنند.
شما اگر بگویید کسی که به نامحرم نگاه میکند و طمع میکند قلبش مریض است، این متوجه نمیشود.
در این سالها کم نشنیدید همایشهای عمیق علمی که برای درمان بیماریهای مشترک بین انسان و دام در این مملکت تشکیل شده.
اینها خیال میکنند انسان، حیوان ناطق است، جانوری است حرف میزند، بیماریهای انسان با بیماریهای دام یکی است، درمان انسان با درمان دام یکی است، اگر بخواهند انسان را معالجه کنند جواب را باید از آزمایشگاه موش بگیرند!
اینها خیال میکنند انسان، حیوانی است که حرف میزند.
اگر به اینها بگویید کسی که به نامحرم نگاه میکند و طمع میکند مریض است، یا نمیفهمد یا انکار میکند.
اما وقتی انسان به عنوان حیّ متألّه نه حیوان ناطق، تفسیر شد گذشته از علوم حسی و تجربی یک علوم تجریدی را هم به همراه دارد و آنگاه معلوم میشود که مرض فرق میکند، طب فرق میکند، بهداشت فرق میکند، درمان فرق میکند.
فرمود همسران پیامبر! اگر رقیق حرف زدید(یعنی به لحاظ معنا رقیق باشد و دلانگیز) مشکل دارید، به لحاظ کیفیت ادای کلمات دلانگیز باشد مشکل دارید، جمع بین هر دو باشد بیشتر مشکل دارید، اگر رقیقانه سخن گفتید فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ، معلوم میشود این مرض است.
اگر کسی جوان باشد از نکاح هم ـ معاذ الله ـ اعراض بکند این دو مشکل دارد: یکی از سنّت پیامبر اعراض کرده، یکی اینکه مبتلا میشود به این مرض.
خواه و ناخواه بالأخره این غریزه مثل گرسنگی است، این نه از آن طرف بد است نه از این طرف خوب است.
حالا اگر کسی گرسنه بود و دنبال غذا بود این بد نیست، این خاصیّت طبیعی اوست.
اگر کسی جوان بود و دنبال ازدواج بود این شرارت و معصیت نیست، این یک امر طبیعی است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 28 الی 32/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/2/3
کلمات کلیدی:
شرط آسایش خانواده و رفاه جامعه/10
اگر در سوره مبارکه فجر فرمود آنها خیال میکنند که این کرامت است و ما هم برابر خیال آنها تعبیر به اکرام میکنیم، اینچنین نیست؛ اینها مبتلا به ثروتاند.
أَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ؛ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ؛ کَلَّا!، نه این اهانت است، نه آن اکرام! هر دو ابتلاست.
برخی به فقر مبتلایند، بعضی به ثروت مبتلایند، این مبتلا به ثروت است یعنی ممتحَن.
اگر رشد فکری ما و نظام ارزشی ما به این باشد که داشتن، کمال نیست آن وقت کسی که خانه خوبی دارد، فرش خوبی دارد، اتومبیل خوبی دارد، ما او را حالا لازم نیست تحقیر کنیم ولی به چشمِ احترام نگاه نمیکنیم.
اگر جامعه ما اینها را با چشم احترام نگاه نکند او برای چه حالا با این اتومبیل پُز بدهد؟ وقتی میبیند هر کس میآید با روی تُرُش کرده او را نگاه میکند، او حسابش را جمع میکند، یا چنین اتومبیلی را وارد نمیکند، یا سوار نمیشود.
جامعه باید بداند این کَرَم نیست ... فرمود کَلَّا! بعضیها مبتلا به اتومبیل خوباند، بعضیها مبتلا به پیادهرویاند؛ این ابتلاست، آزمون است...
اگر ما فهمیدیم که این است، تلاش و کوششمان را میکنیم که راحت زندگی کنیم.
یک رفاه نسبی؛ هر چه شد به همان اندازه قانعیم، تلاشمان را میکنیم و خدا هم وعده داد؛ به این شرط که آن کسی که بِیَده عُقدة النظام است او هم عاقلانه تدبیر بکند.
«هِیت» منطقهای است که عدهای در آنجا زندگی میکردند و وجود مبارک حضرت امیر این کمیل را مسئول آن منطقه کرد؛ در دستگاه اموی یک عدّه آمدند و غارت کردند و بساط او را به هم زدند.
وجود مبارک حضرت امیر نامهای نوشته -که این نامه در نهجالبلاغه هست- به کمیل گفت که من این مأموریت را دادم، امکانات دادم، مأمور نظامی دادم، نیروی مسلّح دادم، تو نتوانستی از آن منطقه دفاع بکنی!(*)
یعنی برخیها فقط به درد دعای کمیل میخورند، به درد سِمت و شغل نمیخورند، با اینکه کمیل از اصحاب خاصّ حضرت بود، حضرت دست او را گرفته از مسجد کوفه به بیرون برده آن مطالب عالیه را فرموده.
مگر هر کسی میتواند شهرش یا روستایش یا کشورش را اداره کند؟
مدیریت و درایت یک نعمت الهی است.
پی نوشت:
*- نهجالبلاغه، نامه 61
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 28 الی 32/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/2
کلمات کلیدی:
شرط آسایش خانواده و رفاه جامعه/9
وابسته به چیزی نباشیم که باطنش کنیف است!
انسان عاقل وقتی یک متظاهر به ثروت را نگاه میکند مترحّمانه نگاه میکند نه معجبانه!
میگوید این بیچاره به دنبال چه چیزی است؟ باطن بعضی از امور چیزی است که انسان نمیتواند بگوید.
یک وقت ما محضر حکیم فاضل تونی درس میخواندیم(1) ...
ایشان فرمود برخیها از علوم و معارف بهره میبرند، برخیها بیگانهاند، به یک سلسله امور متعفّن عادت کردند.
بعد این قصه را گفت، گفت من طلبه رسمی مدرسه صدر اصفهان بودم؛ زمان مرحوم جهانگیرخان قشقایی این مدرسه کَنیفی داشت، چاه فاضلابی داشت که هر سال مغنّی میآمد و آن کنیف را تطهیر میکرد؛ گفت من چند سال طلبه آن مدرسه بودم، یک سال دیدیم که آن کنیف پاککن سابقهدار نیامده، بعد متولّی گفت که چون او برای تطهیر این کنیف دستمزد بیشتری میخواست ما به او نگفتیم، بعد از مدتی که توافق کردند با یک اجرت متعادلی بیاید کنیف را تطهیر کند.
آن چرخ و دولاب(2) را آورد؛ این دولابش را آورده و کارگرهایی که زیرمجموعه او بودند آورده حالا میخواهد این کنیف فاضلاب را پاک کند.
گفت حالا ما مواظبیم که او دارد چه میگوید؛ گفت اینها را جمع کرده به اینها گفته که آدم باید کار بکند نان در بیاورد، فکر نکنید که اینها ـ یعنی ما طلبهها ـ دارند چه میگویند.
گفت اینها دارند عمرشان را تلف میکنند، شما کارتان را انجام بدهید!
خُب کسی که دلیلش این بود که من اینجا چهل سال سابقه دارم، چون چهل سال سابقه دارم، من برای تطهیر این کنیف اُولی? هستم بعد به این زیرمجموعههایش گفته که مشغول کارتان باشید! نان در بیاورد! اینها چه میگویند؟ وقتشان را تلف میکنند! گفت به ما طلبهها اشاره کرد!
خُب یک کنیف پاککن به کسانی که به علوم الهی سرگرماند میگوید اینها دارند وقت تلف میکنند!
واقع مطلب را شما بخواهید بشکافید بعضیها کنیف پاکنکناند!
یعنی به چیزی وابستهاند که باطنش همان است، غیر از این نیست!
چرا اگر کسی خواب ببیند که ـ جسارت است ـ پای او به مدفوع افتاده، مال به دستش میرسد؟، این تعبیرِ آن است!، چون باطنِ آن همین است.
اگر خواب ببیند که دستش به مدفوع رسیده یا پایش به مدفوع رسیده، ... مال به دستش میرسد، باطنِ آن همین است...
پی نوشت ها:
1- در حوزه تهران مرحوم حکیم فاضل تونی جزء دانشآموختگان مرحوم جهانگیرخان قشقایی و حاج آخوند کاشی در حوزه علمیه اصفهان بود.
2-دولاب همان بود که با آن، طناب از چاهِ آب و امثال آن میگرفتند، این چرخها را میگفتند دولاب.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 28 الی 32/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/
کلمات کلیدی: