273
فرمود اگر آنها توبه کردند و انابه نصیب آنها شد، خدا از بدترین گناهان آنها میگذرد، وقتی از بدترین گناهان آنها گذشت، از گناهان کوچک و گناهان میانی آنها یقیناً میگذرد.
اگر خدا از بدترین گناه آنها که شرک باشد گذشت، از گناهان میانی و کوچک آنها هم یقیناً میگذرد.
ولی در طرف حسنه اگر بفرماید خدا به بهترین اعمال آنها پاداش میدهد، بقیه سؤال میماند اعمال میانی و ضعیف آنها چه طور؟ کاملاً اینها فرق میکند، چون کاملاً فرق میکند، تعبیر قرآن هم فرق کرده ...
در طرف حسنه نفرمود «أحسن الاعمال» آنها را ما جزا میدهیم، اگر أحسن اعمال آنها را جزا بدهد که توحید باشد، آن وقت افعال میانی آنها چه می شود؟ ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
272
انسان تا نفس میکشد امیدوار است، برای اینکه مسلّح است، اگر این سلاح را از دست داد، دیگر سوء عاقبت در انتظار اوست، اگر این سلاح را از دست ندهد، امید به نجات او هست.
سلاح او همین است که در دعای کمیل آمده: «وَ سِلاحَهُ البُکَاء».
این ناله و ضجّه، بهترین سرمایه انسان در برابر خدای سبحان است.
با دعا خیلی از مسائل حل میشود، همان طوری که فلج ظاهری از برکت درمان شده، فلج عقل عملی هم با این درمان میشود.
فُضیل عیاض و مانند او کم نبودند، این همه بت پرست های صدر اسلام بودند که از آنها اباذر و مقداد درآمده، اینها سابقه بت پرستی داشتند.
پس میشود یک انسان بت پرستی که بدترین سیئه را دارد، در اثر راهنمایی انبیای الهی به هوش بیاید و راه را بیابد.
گریه، ناله و دعا سهم تعیین کننده را دارد
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/ جلسه 29 تفسیر سوره مبارکه «زمر»، آیات 30 الی 37
کلمات کلیدی:
271
در جریان خضر و موسی(علیهما السلام)، هر دو انسان کامل و هر دو معصوم هستند، اما یک اشکال شفاف و روشنی وجود مبارک موسی کرد و جوابی خضر داد که هیچ ارتباطی با اشکال ندارد؛ ولی موسی قانع شدند.
شما از تفسیر طبری تا تفسیر المیزان را ببینید، این راز را پیدا نمیکنید که خضر چه گفته که موسی ساکت شد؟ وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد «آخر کشتی را سوراخ کردی، غرق میشوند!» این اشکال وارد است.
خضر فرمود که در بندر، کشتی های سالم را میگیرند؛ این چه جوابی از اشکال است؟ ما به بندر نمیرسیم، همه ما غرق میشویم؛ این اصلاً به ذهن هیچ مفسّری نمیآید. ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
270
این روایت از غرر روایات ماست که وجود مبارک امام صادق فرمود «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَت عَلَیهِ النِّیَةُ» (*)
اگر اراده ملتی قوی بود، هرگز بدن احساس ضعف نمیکند، بدن را آن اراده میکَشد.
این دفاع ده سال، نه هشت سال! گرچه شهرت پیدا کرد به دفاع هشت سال؛ اما ما گرفتار ده سال جنگ بودیم دو سال آن که جنگ داخلی بود تا انقلاب پیروز شد، خلق تُرکمن شروع کرد و اسلحه از شوروی یا غیر شوروی آماده کرد و جبههگیری کرد و سنگربندی کرد و جنگ رسمی شروع شد در مازندران، بعد هم کردستان، بعد هم خلق عرب، بعد هم خلق مسلمان، بعد هم ترورهای پشت سر هم؛ دو سال که ما گرفتار جنگ داخلی بودیم، هشت سال هم این ... ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
269
دستور به این است که شما کاری که کردید، باید حفظ کنید؛ حالا برای این بگویید، برای آن بگویید؛ در روایات هم آمده که گل برای بو کردن است، شما یک بار دست به آن بزنید، کمی پژمرده میشود، دو بار دست به آن بزنید، پژمرده میشود، چند بار دست به آن بزنید، دیگر پژمرده است.
فرمود یک کار خیری کردی، چرا به این و آن میگویی؟ فرمود هر بار که گفتی من آن کار خیر را کردم، مثل آن است که یک بار به این برگ لطیف گُل دست بزنی، پس قدری پژمرده شد، ده بار که گفتی، دیگر تمام میشود می میرد.
فرمود کار خیر را کردی، کردی؛ لذا باید بگوییم این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) است باید شاکر باشیم که خدا توفیق داد این کار به دست ما انجام شد، ما که همیشه بدهکار هستیم.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/ جلسه 27 تفسیر سوره مبارکه «زمر»، آیات 27 الی 34
کلمات کلیدی:
268
چند گروه اهل نجات هستند: آنها که صادق هستند، حرف صِدق آوردند، فِعل صدق آوردند «جاءَ بِالصِّدْقِ».
چقدر این کتاب شیرین است! نفرمود، کسی که در دنیا کار خوب کند، کسی که در دنیا ایمان بیاورد، در هیچ جای قرآن شما ندارید که «مَن فَعل الحَسنة»؛ نه خیر! انسان باید آن عُرضه را داشته باشد که بتواند این کار را به همراه ببرد، «جاءَ بِالصِّدْقِ»، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ».
یعنی این دو روز در دست او نقد باشد؛ اگر یک کار خوبی کرد، بعد این وسط ها ریخت، مثلاً ریا کرد، یا ربا انجام داد، یا انحراف پیدا کرد، بعد کجروی نمود و به عاقبت بد دچار شد، این دیگر «جاءَ بِالصِّدْقِ» نیست، این «فَعَل الصِّدق» است.
آن قدر باید صادق باشد و این کار خوب را با اعتقاد کرده باشد که در دست او باشد. ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
267
این طور نیست که مرگ پوسیدن باشد، مرگ آخر خط باشد، این حرف از حرف های آسمانی قرآن است؛ یعنی شما در کتاب های فلاسفه و حکما و شرق و غرب عالم بگردید، این حرف را پیدا نمی کنید، این حرف را فقط انبیا آوردند که انسان مرگ را می میراند، نه بمیرد.
هیچ فیلسوفی این حرف را نگفته، هیچ حکیمی این حرف را نگفته، همه می گویند مرگ آخر خط است، آخر راه است؛ اما دین آورده، حرف وجود مبارک ابراهیم و عیسی مسیح و موسای کلیم(علیهم السلام) همین است که انسان مرگ را میمیراند. ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
266
اصل دعوت بر اساس «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ» (1? سامان میپذیرد. برای توده مردم که دسترسی به این راه های عقلی ندارند، بهترین راه مَثَل است؛ لذا مقدمتاً ذکر میکند، فرمود «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ» (2) تا اینها متذکر شوند.
سرّ آن این است که مستحضرید مَثَل تعلیم نیست، برهان نیست، با مَثَل نمیشود چیزی را به کسی آموخت، ممکن است او تقلیداً چیزی را حفظ کند، ولی از مَثَل، تشبیه، تمثیل کاری ساخته نیست؛ ولی میفرماید با اینکه ریشه اصلی مَثَل در حکمت هست، این مَثَل، کار تعلیمی ندارد. ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
265
بارها به عرض شما رسید، آدم که مشهد مشرّف میشود، مشاهد مشرفه هر کدام از ائمه، این زیارت نورانی «جامعه کبیره» را میخواند، گذشته از آن ثواب های خودش و شفای مرضا و قضای حوایج و ده ها حاجت دیگر، از آنها میخواهد که باسواد شود.
این باسواد شدن که گناه کبیره نیست، کسی میخواهد مُلّا شود، یعنی مثل شیخ انصاری یا آخوند خراسانی بشود، این طور که ما از سواد فاصله میگیریم، با سواد شدن معصیت نیست، نشانهاش همین است که ما این طور فکر میکنیم که نباید مثل آخوند خراسانی شد؛ اصلاً ما حرم مشرّف میشویم، برای اینکه باسواد بشویم و برگردیم. ادامه مطلب... کلمات کلیدی:
264
اینکه میگویند «یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود»؛ این جمله دومی، تفسیر اولی است.
یکی بود معلوم است؛ اما یکی نبود، خدا یکی نیست که دومی داشته باشد.
یکی بود؛ یعنی همین خدا که یکی بود، یکیِ عددی نبود ... در بیانات نورانی امام سجاد(علیه السلام) دارد خدا یکی نیست؛ نه مثل اینکه بگوییم یک درخت، یک انسان، یک ستاره، یک شمس و یک قمر؛ یعنی یکیِ عددی نیست که زیرمجموعه کمّ باشد.
یکی بود، اما یکی نبود ... آنگاه این را جمله بعد تفسیر میکند، غیر از خدا کس دیگری نبود.
اما اینکه میگوییم خدا یکی بود، یکی آن طور نیست که بگوییم، زید یکی بود عمرو یکی بود، آسمان یکی بود، درخت یکی بود، قمر یکی بود، شمس یکی بود، بلکه یکی بود، اما یکی نبود یعنی وحدت او وحدت عددی نبود. ادامه مطلب... کلمات کلیدی: