اینها خیال میکنند با حس و تجربه حسّی میتوان معارف الهی را درک کرد.
اگر کسی منکر معارف تجریدی باشد و ایمان به غیب نداشته باشد، آن راه تجربه حسی او هم مشکل جدّی دارد؛ چون هر تجربه حسی به یک تجرید عقلی تکیه کرده است.
اگر تجرید عقلی و ایمان به غیب نباشد، اگر کسی قائل به تجربه حسّی هم باشد دستش خالی است.
الآن پزشکی که صد مورد یا هزار مورد در شهر خودش آزمایش کرده که برای درمان فلان بیماری فلان دارو خوب است، این دستور میدهد، نسخه میدهد و مراکز علمی جهان هم میپذیرند که برای درمان فلان بیماری چه مشرق، چه مغرب، چه این زمان و چه زمان دیگر این دارو خوب است؛ در حالی که این هزار مورد در شهر خودش آزمایش کرده، شهرهای دیگر را که آزمایش نکرده و عصر و مصر دیگر را که آزمایش نکرده است.
این عقلِ تجریدی است که یک مطلب غیبی را پشتوانه این امر حسی و تجربه حسی قرار میدهد و آن قیاس این است که اگر اتفاق بود، اگر نظم ضروری بین این دارو و آن بیماری نبود، هرگز شفا حاصل نمیشد.
این را که کسی تجربه نکرده و این را که ندید؛ این را با عقل تجریدی فهمید که اگر نظم ضروری بین این دارو و درمان آن بیماری نبود، اتفاقی بود که یک مورد، دو مورد، ده مورد بود، نه هزار مورد.
ما درباره پیر، جوان، زن، مرد، شهری، روستایی، درسخوانده، درسنخوانده آزمایش کردیم دیدیم این دارو جواب میدهد؛ این مطلب علمی را آن پزشک تجربه کرده یا با تجرید دریافت میکند؟
پشتوانه هر معرفت تجربی، یک بحث عقلی تجریدی است که این غیب است و این ایمان به غیب میخواهد.
اگر معرفتشناسی غیبی و تجریدی بود، تجربه بها پیدا میکند و زنده میشود؛ اگر کسی آن را انکار کند، میگوییم شما این هزار مورد را در این شهر تجربه کردی، شهرهای دیگر چطور؟ عصرهای دیگر چطور؟ افراد دیگر چطور؟
لذا هیچ ممکن نیست تجربه سامان بپذیرد مگر به پشتوانه امر تجریدی.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره یس، آیات 69 الی 79
کلمات کلیدی: