خدا رحمت کند مرحوم بوعلی و این بزرگان در سیره خود نوشتند ما تعهّد کردیم قصه نخوانیم.
شما میدانید یک طلبه یا دانشجو وقتی محقّق میشود که هر سریالی را نگاه نکند، هر خیالبافی را نخواند.
ذهن خیالباف، خیالباف در میآید و محقّق در نمیآید. مگر ذهن ما ظرفیّت چقدر مطالب را دارد؟
خیالات را، اوهام را وقتی وارد کردیم دیگر پُر میشود؛ اگر ذهن با خیالات و با اوهام و با تشبیه و تشبیب و اینها پُر شد دیگر ذهن برهانی نیست.
قصه خواندن اگر قصه انبیا باشد، قصه اولیا باشد، قصه ائمه(علیهم السلام» باشد «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است نه «أحسن القِصص»؛ این مفرد است و جمع نیست ... اختصاصی به جریان حضرت یوسف ندارد، همه انبیا که خدای سبحان قصه آنها را نقل کرده است...
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ» ... یعنی «قَصصاً احسن»؛ قصه آدم «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است و قصه خاتم هم «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» است.
فرمود ما به بهترین روش، داستان میگوییم؛ حرفهای باطل، حرفهای وهمی، حرفهای خیالی، حرفهای شهوت و غضب در داستان ما نیست ...
داستانی است حق، صِدق، خیر و دارای مصلحت که هیچ باطلی در آن نیست؛ آن وقت اینگونه از قصص را اگر انسان بخواند ذهن برهانی میشود.
لذا فرمود ما شعر یادش ندادیم؛ چون شعر خیالانگیز است، قضیه است، تصدیق که نیست و سواد نیست؛ اگر شما محتوای خوب به این وزن دادید این هنر را آبرومند کردید.
هنر، علمی است مربوط به کار بشر؛ یک وقت است هنر خلقت است که انسان زیباشناسی دارد، ظرافتِ خلقت را تحسین میکند، این هنر به معنای کار انسان نیست، این علم است نه صنعت.
یک وقت هنر در این است که ما چگونه بخوانیم، چگونه بنوازیم و چگونه بنویسیم که این در فعل انسان است؛ این میتواند حلال باشد و میتواند حرام، میتواند خوب باشد و میتواند بد.
اما آن هنر که مربوط به خلقت است، نظم عالَم را، زیبایی عالم را، ظرافت عالم را میشناسد این «فعل الله» است و این دیگر نمیتواند حلال نباشد؛ این فقط حلال است و خیر است و طیّب و طاهر است و علم دینی است.
اما این هنری که محل بحث است صنعتشناسی است نه خلقتشناسی.
فراز پایانی درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره یس، آیات 65 الی 76
کلمات کلیدی: