شرط آسایش خانواده و رفاه جامعه/9
وابسته به چیزی نباشیم که باطنش کنیف است!
انسان عاقل وقتی یک متظاهر به ثروت را نگاه میکند مترحّمانه نگاه میکند نه معجبانه!
میگوید این بیچاره به دنبال چه چیزی است؟ باطن بعضی از امور چیزی است که انسان نمیتواند بگوید.
یک وقت ما محضر حکیم فاضل تونی درس میخواندیم(1) ...
ایشان فرمود برخیها از علوم و معارف بهره میبرند، برخیها بیگانهاند، به یک سلسله امور متعفّن عادت کردند.
بعد این قصه را گفت، گفت من طلبه رسمی مدرسه صدر اصفهان بودم؛ زمان مرحوم جهانگیرخان قشقایی این مدرسه کَنیفی داشت، چاه فاضلابی داشت که هر سال مغنّی میآمد و آن کنیف را تطهیر میکرد؛ گفت من چند سال طلبه آن مدرسه بودم، یک سال دیدیم که آن کنیف پاککن سابقهدار نیامده، بعد متولّی گفت که چون او برای تطهیر این کنیف دستمزد بیشتری میخواست ما به او نگفتیم، بعد از مدتی که توافق کردند با یک اجرت متعادلی بیاید کنیف را تطهیر کند.
آن چرخ و دولاب(2) را آورد؛ این دولابش را آورده و کارگرهایی که زیرمجموعه او بودند آورده حالا میخواهد این کنیف فاضلاب را پاک کند.
گفت حالا ما مواظبیم که او دارد چه میگوید؛ گفت اینها را جمع کرده به اینها گفته که آدم باید کار بکند نان در بیاورد، فکر نکنید که اینها ـ یعنی ما طلبهها ـ دارند چه میگویند.
گفت اینها دارند عمرشان را تلف میکنند، شما کارتان را انجام بدهید!
خُب کسی که دلیلش این بود که من اینجا چهل سال سابقه دارم، چون چهل سال سابقه دارم، من برای تطهیر این کنیف اُولی? هستم بعد به این زیرمجموعههایش گفته که مشغول کارتان باشید! نان در بیاورد! اینها چه میگویند؟ وقتشان را تلف میکنند! گفت به ما طلبهها اشاره کرد!
خُب یک کنیف پاککن به کسانی که به علوم الهی سرگرماند میگوید اینها دارند وقت تلف میکنند!
واقع مطلب را شما بخواهید بشکافید بعضیها کنیف پاکنکناند!
یعنی به چیزی وابستهاند که باطنش همان است، غیر از این نیست!
چرا اگر کسی خواب ببیند که ـ جسارت است ـ پای او به مدفوع افتاده، مال به دستش میرسد؟، این تعبیرِ آن است!، چون باطنِ آن همین است.
اگر خواب ببیند که دستش به مدفوع رسیده یا پایش به مدفوع رسیده، ... مال به دستش میرسد، باطنِ آن همین است...
پی نوشت ها:
1- در حوزه تهران مرحوم حکیم فاضل تونی جزء دانشآموختگان مرحوم جهانگیرخان قشقایی و حاج آخوند کاشی در حوزه علمیه اصفهان بود.
2-دولاب همان بود که با آن، طناب از چاهِ آب و امثال آن میگرفتند، این چرخها را میگفتند دولاب.
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 28 الی 32/ رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/3/
کلمات کلیدی: