هر امر اعتباری باید به امر حقیقی برگردد ... این اعتباریات که فلان چیز حلال است فلان چیز حرام است این باید و نبایدها اعتباری است.
انسان یک موجود حقیقی است (یک) کمالِ موجودِ حقیقی، حقیقی است (دو) راه بین متکامل و کمال، حقیقت است (سه)
یعنی همه این اصول به بود و نبود برمیگردد نه به باید و نباید! این باید و نباید اعتباری مثل حلیّت، مثل حرمت، مثل ریاست، مثل مالکیت، مثل مملوکیت اینها عناوین اعتباری است که از یک حقیقت گرفته شده، آن حقیقت در اختیار خداست که به اهل بیت و انبیاء [اعطاء] فرمود، آن حقیقت است که با حقایق ما رابطه دارد.
هرگز امور اعتباری باعث تکامل موجود حقیقی نمیشود، این باید و نبایدهای اعتباری باید به یک بود و نبودِ حقیقی تکیه کنند (یک) آن بود و نبودِ حقیقی به حقیقتِ انسان وابسته باشد (دو) تا انسان را متکامل کند (سه)
اگر باید و نباید اعتباری بود و قرارداد بشری بود هیچ کمالی برای بشر نمیآورد، اما اگر اینها یک پشتوانه ی حقیقت داشت که از آن حقیقت گرفته شده و به این صورت در آمده -کما هو الحق- که انبیا و اولیا به اذن الهی باخبرند ...
این امور اعتباری یعنی حلیّت و حرمت، باید و نباید اعتباری چون به یک حقیقت تکیه میکند و آن حقیقت با حقیقت ما رابطه دارد باعث کمال ماست.
اینکه فرمود باطنِ گناه، زباله است یعنی زباله است!
اینکه میبینید در عالَم رؤیا برای برخی کشف میشود همین است، اگر به کسی بگویند «آقا به این زباله دست نزن!» درست است.
این به حسب ظاهر نهی است و امر اعتباری است امّا از یک واقعیت گرفته شده.
حضرت فرمود «استغفار کنید وگرنه بوی بدِ گناه رسوایتان میکند»؛ یعنی این اموری که ما تحریم کردیم از حقیقتی گرفته شده، صِرف قرارداد و اعتبار نیست.
گزیده درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره سبأ، آیات 47 الی 51
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور،1395/5/19
کلمات کلیدی:
عوام درس خوانده مثل گل مصنوعی معطّر است
فرمود أَن تَقُومُوا لِلَّهِ ... انسان برای اینکه ببیند خدا از او چه خواست و وظیفهاش در برابر ذات اقدس الهی چیست حالا میخواهد فکر بکند...
مَثْنَی وَفُرَادَی دو به دو بحث کنید یا یک به یک بنشینید فکر کنید؛ روز ممکن است با دوستانتان بحث کنید، شب ممکن است تنها شدید تنها فکر بکنید ...
بسیاری از بزرگان ما اینها قبل از اینکه مطالعه کنند، فکر میکردند.
بعضی از اساتید ما که نگاه میکردیم چند جلد کتاب بیشتر نداشتند، کتابخانه امام(رضوان الله علیه) اینطور بود، کتابخانه مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود، اینها چند جلد کتاب بیشتر نداشتند.
اینها بیش از آن مقداری که به کتاب مراجعه کنند و مطالعه کنند، فکر میکردند که چه میخواهیم بگوییم، موضوع چیست، محمول چیست، نسبت چیست، بعد شروع میکردند به مطالعه کردن.
اینطور نیست که انسان همین که وارد منزل شد کتاب پهن کند کتاب ببیند آنوقت این «کتابی» در میآید.
میبینید یک وقت کسی عوام است و درس خوانده، این مثل گُلهای مصنوعی است که این را معطّر کنند؛ یک وقت است نه، یک محقّق درسخوانده است، محقّقِ درسخوانده تعاملی با کتاب دارد؛ یعنی یک مقدار فکر میکند با فکر خود و عَرضه خود به سراغ کتاب میرود، با مؤلف گفتگو میکند در نتیجه چیز خوبی به دست میآید میشود عالِم، نه یک عوام درسخوانده! ...
پرسش: ببخشید! منظورتان این است که عوام نمی توانند قیام کنند؟ ...
پاسخ: منظور ما این است که اگر کسی عوام بود و درس خواند، این عالِم نمیشود.
عالِم کسی است که فکر بکند، با صاحب کتاب تعامل داشته باشد، تدبّر داشته باشد، این محقّق بار بیاید، اگر محقّق بار آمد خودش هم میتواند کتاب بنویسد، میتواند استاد بشود، نوآوری داشته باشد، حرف جدید داشته باشد، این میشود چشمه.
اما اگر همهاش استخر بود، آب را از بیرون گرفت، خُب یک وقت باران نیامد یک وقت آب نیامد یا لوله آب بسته بود این خشک میشود؛ اگر از خودش چشمهوار بجوشد همیشه تر و تازه است.
فرمود این کار را بکنید (أَن تَقُومُوا لِلَّهِ) خُب اگر این کار را کردید یا دو به دو یا تنهایی، یقیناً هم از درون هم از بیرون، علوم الهی میجوشد.
«فَجَّر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»
گزیده درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره سبأ، آیات 43 الی 46
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/5/16
کلمات کلیدی:
وعظ هم اصطلاحاً «جذب الخَلق الی الحق» است.
سخنخوانی، کسی مقالهای بنویسد، بخواند، این را نمیگویند موعظه.
سخنرانی منبر برود سخنرانی بکند نمیگویند موعظه، اگر عُرضه داشت مخاطب خود را جذب الی الحق کرد این میشود وَعظ.
«الوعظ جذب الخلق الی الحق» نه سخنرانی کردن!؛ اگر آدم بتواند جاذبه ایجاد کند، بله موعظه است.
خدا واعظ است (یَعِظُکُمُ اللَّهُ)؛ به وجود مبارک پیامبر فرمود قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم.
اینکه میبینید کم اثر دارد برای اینکه ما چیزی را حفظ کردیم داریم میخوانیم و برای مردم میگوییم، این [موعظه] نیست!
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ همینها را جذب کرد، این همه خواص و حارثةبنمالک پیدا شد، ابوذر پیدا شد، مقداد پیدا شد، عمار پیدا شد، اینها سابقه شرک و بتپرستی داشتند، این همه افراد و شهدایی که در بدر و حنین و خیبر جاننثاری و جانفشانی کردند سابقه بتپرستی داشتند، اینها را جذب کرد.
فرمود إِنَّمَا أَعِظُکُم، من شما را به طرف خدا جذب میکنم ?بِوَاحِدَةٍ? به یک کلمه، به اصل واحد، به کلمه واحد، به خلصت واحد ... أَن تَقُومُوا لِلَّهِ، بالأخره خدایی هست، فکر کنید ببینید از شما چه چیزی خواست، با او چگونه باید رابطه داشته باشید؛ ما که علف خودرو و هرز نیستیم که روئیده بشویم...
منظور از قیام هم ایستادگی است نه ایستادنِ فیزیکی، آنکه دارد عمر را به بطالت میگذارند یک جا ایستاده است او در حقیقت نشسته است؛ او که «جهانی است بنشسته در گوشهای»(*) او در حقیقت ایستاده است.
پی نوشت:
*- دیوان ابن یمین
گزیده درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره سبأ، آیات 43 الی 46
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/5/16
کلمات کلیدی:
اسلام در درجه اول به تولیدِ کار دستور داده است، نه مُزدوری!
مستحضرید بیگاری نه تنها بد است، مزدوری هم در اسلام بد است.
اینکه میگویند نظام اسلامی به همه کار میدهد نه یعنی همه را به کار یک کارخانه دعوت میکند اینها را کارگر میکند.
کارگری یعنی مزدوری در اسلام مَنهی است منتها بزرگان فقهی ما این نهی را بر تنزیه حمل کردند.
مگر آدم را با مُزدوری اداره میکنند؟! با کاری که برای خودش کار بکند[اداره می کنند]-حالا یا تعاونی است یا بخش خصوصی است- چه رسد به بیگاری!
اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست کارگر را میبوسید، نه یعنی دست مزدور را! [بلکه] کسی که خودش باغی دارد کار میکند، کسی دامدار است کار میکند...
چند روایت است که نهی شده در اسلام ... بعد جریان حضرت موسی و شعیب(سلام الله علیهما) را دلیل تجویز گرفتند و گفتند به شهادت اینکه أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ معلوم میشود که مزدوری در اسلام حرام نیست، لذا حمل بر کراهت کردند...
بنابراین اگر کسی دیگری را به بیگاری بگیرد در مرحله سوم است و اگر کسی به مردم کار بدهد(مزدوری) در مرحله دوم است.
اگر کسی کار و اشتغال ایجاد کند- حالا یا تعاونی است یا بخش خصوصی است- آن در مرحله اول است.
یعنی اسلام در درجه اول به تولید کار دستور داده است، نه مزدوری!
گزیده درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره سبأ، آیات 12 الی17
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/4/29
کلمات کلیدی:
به تعبیر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی اگر کسی این استغفار را وسیله گناه قرار بدهد بگوید گناه میکنیم بعد هم استغفار میکنیم، این دو گناه کرده:
یکی خودِ گناه را مرتکب شده، یکی اینکه حریم استغفار را حفظ نکرده، استغفار را به استهزا گرفته.
حالا گناه میکنیم بعد استغفار میکنیم، حالا پیر شدیم بعد توبه میکنیم، این گرفتار دو گناه است.
اینطور نیست که حریم استغفار را حفظ نکرده باشد گناه نکرده باشد.
گزیده درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 64 الی 71
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/4/21
کلمات کلیدی:
تزکیه نفس در امور اجتماعی/7
اگر اهل علمالیقین باشی هماکنون که اینجا نشستی جهنم را میبینی، چون بعد از مرگ که خُب کفار هم میبینند میگویند رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا ...
این قصه را هم ما بارها به عرضتان رساندیم:
سالی در مدینه در عمره مفرده در برابر ضریح مطهر رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودم دیدم یک مرد میانسالی تقریباً نزدیک چهل سال بود، آمد نشست و گفت حاج آقا میتوانم چیزی بپرسم؟، گفتم بپرس.
گفت کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ معنایش چیست؟؛ ما هم توضیح کوتاهی در موردش دادیم.
دیدم میگوید من آبمیوه فروشم، آن روزها رسم بود که چند قالب یخ را بینالطّلوعین جلوی این مغازههای آبمیوهفروشی و امثال آن میآوردند.
گفت من صبح که نماز خواندم آمدم جلوی مغازه که مغازهام را باز کنم دیدم از این قالبهای یخی که جلوی مغازه من است آتش شعله میکشد! هر چه میبینم، میبینم که این شعلههای آتش است که از این قالبهای یخ در میآید!
فهمیدم در مالِ ما حرامی راه پیدا کرده؛ رفتم از بعضی از علمای شهرم ـ اهل شیراز بود ـ سؤال کردم که این چیست که من میبینم؟
[آن عالم] گفت که شما چطور آبمیوه میفروشی [می کنید] ؟
گفت ما به این مشتریها میگوییم مثلاً این یک لیوان آبمیوه صد تومان، این لیوان آبمیوه به اندازهای که ما همین آبمیوه را در آن بریزیم چون گرم است خوشمزه نیست یک قالب یخ هم در آن میگذاریم، خُب آن یک قالب یخ که به اندازه آبمیوه نمیارزد!
گفت آتش همین است! همین حرام به آن صورت در آمد.
گفتم پس ما چه کار کنیم؟
گفت شما دو لیوان تهیه کنید، یک لیوان بزرگ و یک لیوان معمولی، قراردادتان با همین لیوان معمولی باشد یعنی وقتی میگویید یک لیوان آبمیوه صد تومان با همین لیوان باشد، آن قالب یخی که میخواهی بگذاری که قیمتش یک قِران است آن را در لیوان بزرگ بگذار که این آبمیوه در آن لیوان بزرگ باشد، خنک و گوارا باشد به او بدهی.
گفت ما این کار را کردیم بعد دیگر آتش را ندیدیم.
آتش یعنی همین مال حرام!
برگرفته از درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره احزاب، آیات 60 الی 68
رادیو معارف/برنامه بر کرانه نور، 1395/4/20
کلمات کلیدی: