آنچه وجود مبارک حضرت ابراهیم دید همین بود که «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» و همین هم واقع شده.
پرسش: مگر شرع قائل به حُسن و قبح عقلی نیست؟
پاسخ: بله.
پرسش: چطور امر خداوند بر یک امر قبیحی جاری شده است؟
پاسخ: ما خلاف کنیم قبیح است؛ درباره مالِ خودمان حق نداریم که بگذاریم بیراهه کسی بیاید و از ما بگیرد ...
بسیاری از ماها اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم؛ ما خیال میکنیم خدا هم ـ معاذ الله ـ مثل یکی از افراد دیگر است، کسی حق ندارد در مال و جان ما بدون اذن ما تصرف کند که این صحیح است، برای اینکه ما مالک جان و مال هستیم(النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِم)
این نسبت به قانونی است که خدا جعل کرده و عقل هم پذیرفته است، اما نسبت به ذات اقدس الهی ما واقعاً مالک هستیم یا امین می باشیم؟ ...
اگر کسی اسلامی حرف بزند و قارونی فکر کند که بگوید من خودم چندین سال زحمت کشیدم و مالک هستم، معلوم میشود که مشکل جدّی دارد.
ما در برابر دیگران بله مالک هستیم و کسی حق ندارد که در جان و مال ما تصرف کند، چه اینکه ما حق نداریم در جان و مال کسی تصرّف کنیم؛ اما ذات اقدس الهی حق ندارد در جان و مال ما تصرّف کند؟
اینها برای اوست، عطایای اوست؛ لذا در امور کسبی و اقتصاد فرمود «لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ»، هر کسی که کسب کرد برای اوست، اما درباره انفاق الهی فرمود «وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی آتاکُمْ» این برای اوست و برای شما نیست.
ما اگر واقعاً باور کردیم که موحّدیم، باور کنیم که امین هستیم؛ صاحب مال گفت مال را بدهید، باید بگوییم چَشم.
در برابر خدا اگر کسی بگوید من نمیدهم این قبیح است.
در قتل نفس، این همه انتحارها، این همه عزیزان ما که رفتند در میدان مین شربت شهادت نوشیدند؛ مثل گردان عاشورای آذربایجان شرقی اینها هم همینطور بودند، اینها امین بودند؛ دستور اسلامی این است که شما بروید این مینها را خنثی کنید، اینها هم با استقبال رفتند و این امانت را اهدا کردند.
این خودکشی نیست، این انتحار محرّم نیست؛ اگر کسی خودکشی کرد معصیت کرد ...
با اینکه این همه اصرارِ قرآن کریم بر وصیّت است [امّا] اگر کسی قرصهای سمّی خورده که مُهلک است، بعد از اینکه این قرصها را خورده شروع کرده به نوشتن وصیّتنامه، آن تکّه کاغذپاره ای بیشتر نیست و چنین کسی وصیت او هم ارزش ندارد.
اگر کسی باور کرده که جان و مال ما برای خداست، میگوید او دستور داد و من هم آن را تسلیم میکنم.
بنابراین نسبت به دیگری کسی حق ندارد؛ لذا وجود مبارک حضرت ابراهیم با پسرش مشورت کرد «فَانْظُرْ ما ذا تَری»
مطلب مرتبط قبلی: فرق «قتلِ نفس» با «جهاد در راه خدا»
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 113
کلمات کلیدی:
اصلِ قتل(یعنی کسی بخواهد دیگری را بکُشد)، ظلم است و قبیح؛ چه اینکه خودِ انسان [نیز] اگر بخواهد خودش را بکُشد، ظلم است و قبیح؛ [لذا] خودکشی هم حرام است.
سرّش آن است که مقدار سلطه ما بر بدن محدود است، ما «بالقول المطلق» مالک خودمان نیستیم؛ چه اینکه «بالقول المطلق» مالک مالمان هم نیستیم.
خدای سبحان که ما را مالک مال قرار داد، قلمرویی را برای سلطه ما قرار داد؛ این «النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَی أَمْوَالِهِم»(*) محدود است.
خدا این مال را در اختیار انسان قرار داد و او را مالک این مال قرار داد و حوزه سلطنت او را هم مشخص کرد؛ لذا اسراف حرام است، صَرف مال در کار حرام، حرام است؛ این را شارع اجازه نداد.
بدن ما هم اینچنین است. این بدن ما درست است که در اختیار ماست، اما اینچنین نیست که ما بتوانیم به آن آسیب برسانیم ...
و از اینکه قرآن کریم در بعضی از موارد دارد اینها به خودشان ستم کردند، معلوم میشود که ما امین هستیم نه مالک، اگر مالک باشیم تصرّفِ مالک در مملوک که ظلم نیست.
اینکه فرمود اینها به خودشان ستم کردند، معلوم میشود ما امین هستیم و این امانت را باید حفظ کنیم و تحویل صاحب آن دهیم.
اگر بیش از آن اندازهای که خدای سبحان به ما دستور داد در حوزه بدن عمل کنیم، ظلم کرده ایم؛ لذا انتحار میشود مُحرَّم، لکن اگر کسی که مالک اصلی است دستور جهاد دهد یا دستور دهد که در «لیلة المبیت» در جایی بخواب که چهل شمشیردار مُسلّح میخواهند تو را قطعه قطعه کنند، این کار میشود واجب یا مستحب و مانند آن، برای اینکه مالک اصلی دستور داد.
اگر مالک اصلی دستور دهد، انسان انجام ندهد خلاف شرع میشود.
بنابراین جهاد رفتن، جهاد کردن، در جریان «لیلة المبیت» یا در جریان «فَانْظُرْ ما ذا تَری» که بگوید «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ»، همه اینها طبق دستورهای الهی است که کار «حَسَن» است و اگر بر خلاف عمل شود، میشود قبیح.
پس اینچنین نیست که قتل نفس چون بد است، جریان کار حضرت ابراهیم یا قبول حضرت اسماعیل(سلام الله علیهما) زیر سؤال برود.
ظلم آن است که انسان از حد تجاوز کند و اگر ثابت شد که هویّت انسان، مِلک ذات اقدس الهی است و دستور الهی باید اجرا شود، ترک این دستور خلاف شرع و خلاف عقل است.
پی نوشت:
*- نهج الحق، ص494/بحارالانوار،ج2، ص272
مطلب مرتبط قبلی: رؤیای ابراهیم و حرمت قتل فرزند
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 101 الی 113
کلمات کلیدی:
بعضی از کسانی که به اصطلاح اهل معرفت هستند میگویند که وجود مبارک حضرت ابراهیم خواب دید ولی خواب خود را باید تأویل میبرد و تعبیر میکرد، ولی نکرد ... آنچه را دید شروع کرد به عمل کردن، بعد در موقع عمل متوجه شد که باید تعبیر میکرد؛ این «کَبش»(گوسفند شاخ دار، قوچ) را به صورت اسماعیل دید و خیال کرد که اسماعیل را باید ذبح کند.
این تعبیر بسیار تعبیر تند و ناروایی است، گرچه اینها جزء بزرگان هستند ... این سخن به نظر ما باطل است ...
رؤیا گاهی تعبیر میخواهد و گاهی تعبیر نمیخواهد ... رؤیای صادقه وجود مبارک ابراهیم خلیل هم تعبیر نمیخواست و آن متن رؤیا بود، به دلیل اینکه خدا میفرماید من شما را امتحان کردم ...
در «ذَبح» گوسفند که دیگر آزمون یکی از انبیای بزرگ و اولوالعزم مطرح نبود؛ ولی خدا میفرماید ما شما را امتحان کردیم، بَلاء مُبین است؛ خوب امتحان کردیم و شما از عهده امتحان خوب برآمدید، پس معلوم میشود آنچه را دید «ذَبح» خود وجود مبارک اسماعیل بود، وگرنه چه امتحانی دارد؟ ...
پرسش: حرمت قتل فرزند چه می شود؟
پاسخ: این را شریعت گفته است؛ صاحب نفس، ذات اقدس الهی است؛ او که دستور میدهد شما بروید در میدان جبهه، روی میدان مین بروید و این همه کشتار را تحمّل کنید، چون صاحبش اوست.
ما در برابر دیگران مالک هستیم نه در برابر «الله»!، گفت روی مین بروید میگوییم چَشم.
در این دفاع مقدّس گروهی که تقریباً برابر صدام جزء مظلومترین گروه بودند و جزء پاکترین شهدای ما بودند، همین گروه عاشورای آذربایجان شرقی بودند که من به سنگر اینها رفته بودم و دیدم اینها هیچ کاری ندارند جز خنثی کردن مین؛ بسیاری از آنها آشنای به این کار هم نبودند.
آن کسی که اسلحه دست اوست چهار نفر را میکُشد و چهارتا تیر هم میخورد، اما این عزیزان هیچ کاری نداشتند و فقط خنثی کردن مین کار اینها بود که بسیاری از اینها هم تکهتکه و شهید میشدند.
دین میگوید جان شما در برابر شما در اختیار شماست، اما در برابر ذات اقدس الهی مِلک خداست؛ وقتی خدا دستور دهد باید روی مین بروید، این عزیزان هم میگویند چشم! همه ما هم باید بگوییم چَشم.
غرض آن است که قتل نفس در برابر ذات اقدس الهی، تسلیم محض شدن است.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 113
کلمات کلیدی:
آنهایی که خوابهای آشفته میبینند، مثل بیداری آنهاست.
کسانی که اهل تحقیق و پژوهش نیستند، آدمهای عادی هستند؛ پنج شش نفر وقتی یک جا مینشینند، اول که وارد میشوند در یک موضوع سخن میگویند، یک ساعت که نشستند و ختم جلسه اعلام شده و دارند میروند درباره چیزهایی بحث کردند که هیچ رابطهای بین آن حرفهای آخر اینها با حرفهای اول اینها نیست؛ براساس تداعی معانی، تداعی الفاظ، تداعی اذهان است، پراکندهگویی عصاره کار جلسه آنهاست؛ اینها را «اضغاث احلام» میگویند.
شما ببینید این باغهایی که علف هرز زیاد دارد، وجین می خواهد ... اگر باغبانی نداشته باشد تا علف هرز را وجین کند، وقتی یک دسته سبزی از آن باغ بگیرید، شما این دسته سبزی را که مثلاً یک کیلو وزن آن است دهها بار باید بگردی تا یک برگ قابل خوردن پیدا کنی.
در میان علف های هرز، یا همه اش هرز است یا اگر هم سبزی خوراکی پیدا شود بسیار کم است، اینها را میگویند دستهای! اینها را میگویند «اضغاث»؛ اگر اینها در بیداری باشد که «اضغاث یقظه» است، اگر در خواب باشد که «اضغاث احلام» است.
خوابهای آشفته مثل بیداری است، چون انسان همانطوری که در بیداری پراکنده زندگی میکند، خواب آنها هم همینطور است.
مگر خواب خوب نصیب هر کسی میشود؟!
هر کسی هر حرفی میزند باید توقع داشته باشد رؤیای صالحه یا رؤیای صادقه نصیبش شود؟
کسی که با قصه زندگی میکند، خواب تحقیقی نصیبش نمیشود؛ کسی که با بنای عقلا و فهم عرف زندگی میکند، رؤیاهای عقلی نصیبش نمیشود.
بالأخره رؤیا محصول «یقظه» است.
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 113
کلمات کلیدی:
درست است که در سوره «احزاب» فرمود: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(1)، امّا در سوره مبارکه «ممتحنه» به ما فرمود ابراهیم(سلام الله علیه) اُسوه شماست ...
«قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(2)؛ همانطوری که ابراهیم(سلام الله علیه) و مؤمنان به آن حضرت از بیگانهها تبرّی جستند، شما هم به ابراهیم و پیروانش تأسّی کنید و از بیگانهها تبرّی بجویید ...
دین به ما گفته کاری که ابراهیم نسبت به نمرود کرد، شما هم در زمانتان نسبت به نمرودهای زمان همین کار را کنید.
امروز ایران هم همین کار را میکند، حوزه هم همین کار را میکند، دانشگاه هم همین کار را میکند، ملت همین کار را میکنند و از بیانیه سست و باطل و بیمحتوای پارلمان اروپا(3) هم تبرّی میجویند، چون دین به ما فرموده اسوه شما ابراهیم خلیل است ...
اینها برای ما اسوه هستند؛ اینکه قصّه و تاریخ نیست که زمانشان گذشته باشد، اگر قصّه و تاریخ بود که نمیفرمود شما باید «ائتساء» یعنی اقتدا داشته باشید.
شما در مسائل سیاسی باید «ائتساء»، تأسّی و «قُدوه» داشته باشید؛ قُدوه شما ابراهیم است، اسماعیل است، اسحاق است و انبیا هستند.
اینکه فرمود تأسّی کنید، یعنی همین؛ ما در نماز، امام جماعتی داریم که به او اقتدا میکنیم؛ در مسائل سیاسی، اعتقادی، علمی و اخلاقی، امام جماعتی داریم که انبیا هستند، اولیا هستند و ائمه(علیهم السلام) هستند که فرمود اسوه شما اینها هستند.
نگویید سخت است؛ خیلیها به حضرت ابراهیم هم تأسی کردند، «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ»، اینطور نیست که حالا ما بگوییم شما به حضرت ابراهیم تأسی کنید و بگویید که خیلی مشکل است کسی مثل حضرت ابراهیم زندگی کند.
البته آن مقام والا را که از ما نخواستند، اما خیلیها بودند که همراه حضرت ابراهیم بودند که فرمود آنها هم اسوه شما هستند.
پی نوشت ها:
1- سوره احزاب، آیه21
2- سوره ممتحنه، آیه 4
3- اشاره استاد به بیانیه ضدایرانی پارلمان اروپا در ایام عید نوروز سال 1393 است که در آن، انتخابات ریاست جمهوری کشورمان، موضوع هستهای و برخی موارد دیگر را زیر سوال بردند؛ متن کامل بیانیه
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 111
لینک در کانال تلگرامی کشکول حکمت
کلمات کلیدی:
آن چیزی که جامعه را میسازد علمِ کامل نیست، اخلاق کامل است؛ لذا فرمود «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»
برخورد، اخلاق، گذشت، تحمُّل، صبر و این گونه از موارد است که میتواند جامعه را بسازد، وگرنه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده اصول دین، فروع دین، فقه، حقوق، همه را تکمیل کرد، اما نفرمود «بعثت لاتمّم العلوم و الفقه و المعارف و کذا»، فرمود: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»؛ آن چیزی که جامعه را میسازد اخلاق است ...
آن چیزی که جامعه را میسازد و به کمال میرساند اخلاق است؛ وگرنه علوم فراوان که مشکل جامعه را حل نمیکند.
اگر شما علامه طباطبایی بشوید، ناچارید در حوزه بنشینید و درس بگویید و کتاب بنویسید، دیگر به درد جامعه نمیخورید.
مگر جامعه از علامه طباطبایی استفاده میکرد؟ مگر با دو واسطه، سه واسطه یا ده واسطه؛ یعنی شاگردان علامه این معارف را رقیق کنند و در دسترس مردم قرار دهند تا مردم از برکات المیزان استفاده کنند.
آن چیزی که مستقیماً جامعه را میسازد اخلاق است، وگرنه حضرت برای تتمیم مسائل فقهی هم آمده، اخلاقی هم آمده، فلسفی هم آمده، تفسیری هم آمده و نفرمود «بعثت لاتمّم مطالب العلوم، معارف العلوم» و مانند آن ...
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره صافات، آیات 99 الی 111
کلمات کلیدی:
حِلم و بردباری هم از برجستهترین مَلَکات نفسانی است؛ در قرآن کریم حِلم را ذات اقدس الهی مکرّر به خودش اِسناد داد(1)
امّا وصف حِلم را ... ذات اقدس الهی برای هیچ پیامبری ثابت نکرد، مگر برای وجود مبارک حضرت ابراهیم(علیه السلام) و فرزند او؛ ابراهیم(علیه السلام) را فرمود «لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»(2) ...
حِلم از آن کلمات برجسته عربی است که معادل فارسی ندارد؛ ما در فارسی اگر بخواهیم حِلم را معنا کنیم، ناچاریم دو کلمه را کنار هم بگذاریم تا حلم را تفسیر کنیم.
ما میگوییم این شخصِ بردبار؛ این بردبار که بسیط نیست، مرکب است؛ یعنی این بار را میبرد.
اگر برای کسی حادثهای پیش بیاید، سخن سنگینی به او گفته شود و سانحه تلخی برای او رُخ بدهد، انسانِ حلیم به خوبی آن را تحمل میکند که ما در فارسی میگوییم او آدم بردباری است؛ یعنی این بار سنگین را میبرد ... ادامه مطلب... کلمات کلیدی: