سرّ طرح قصّه ابلیس در چند سوره برای این است که مهمترین مشکل جامعه بشری همان حرص، تکبّر و مانند اینهاست که جامعه را از پا درمیآورد.
دروغ گفتن،حسد داشتن،متکبّر بودن،هوا و هوسمحور بودن، اینها جامعه را واقعاً از پا درمیآورد.
فقر و نداری تا اندازهای انسان را متزلزل میکند، اما جامعه بر اساس دروغ و خلاف بر پا نمیماند؛ لذا قصّه ابلیس را که مسأله تکبّر و حسد دامن گیر او بود، هر از چند گاهی به مناسبتهایی ذکر میشود ...
فرمود ما گفتیم سجده کنید (فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ * فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ) که هیچ فرشتهای امتناع نکرد، «إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ».
منشأ امتناع ابلیس، استکبار است که طرح قصّه آدم و ابلیس و فرشتهها، برای پرهیز از کِبر و دروغ و حسد و اینهاست.
ما هر چه میکِشیم و میچشیم از همین دشمنهای درونی ماست، وگرنه جامعه ما بهشت است.
یعنی اگر این هفتاد میلیون تصمیم بگیرند دروغ نگویند و بر اساس هوا حرکت نکنند، ایران بهشت میشود.
این همه خونهای پاکی که ریخته شد اگر ایران بهشت نباشد جای تعجّب است.
مشکل ما همان شیطنت ماست؛ دروغ در ما کم نیست،استکبار و خودخواهی کم نیست،حسد کم نیست؛ همه اینها مار و عقرب درون ماست.
در آن بیان نورانی حضرت امیر که در خطبه «قاصعه» (1) دارد، فرمود او شش هزار سال سابقه عبادی داشت که در اثر همان کبر و غرور، یک جا همه را به هم زد.
او دشمن همه ما هم هست و اینطور نیست که ما را رها کند؛ «اعدی عدوّ» در درون ما هم هست.
کسی با سابقه شش هزار سال «سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَی أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ» (2) اوضاع خود را به هم زد، ما هم هر لحظه باید بگوییم «أعوذ بالله»، او در کمین ما است.
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه،خطبه192
2. نهج البلاغه،خطبه192
درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره مبارکه «ص»، آیات 67 الی 88
کلمات کلیدی: